یادداشت 250 مامانی برای بهداد
*** شکوفه ی بهارم *** 584 . دوشنبه : ساعت 9 بیدار شدم و چمدونا رو جمع کردم ... منتظر بودم تا بیدار بشی و صبحانت رو بدم ... 9:30 بیدار شدی ... صبحانه پنیر خالی خوردی ... منم وقت ناز کشیدنت رو نداشتم ... ساعت 10:30 رفتیم ترمینال ... زودتر از همیشه بیدار شدی و نق نقویی ... برا همین هم تا توی ماشین نشستیم و راه افتادیم خوابیدی ... بیدار هم که شدی خوب بودی و با اسباب بازیهات بازی میکردی ... ساعت 6 بود که رسیدیم ... ناهار نخورده بودیم .. برا همین هم مامان بزرگ سفره انداخت برامون و شام رو زودتر خوردیم .... تو هم باهاشوون خیلی غریبی نکردی ... عمه 1 و عمه 3 اومدن تا با مامان بزرگ برن هیئت ( هرشب میرن ) ... تو هم با دختر عمه 3 دوست بودی و با...
نویسنده :
نانا
23:59